شروعی دوباره
شروعی دوباره
بی تو طوفان زده دشت جنونم
قالب وبلاگ

دو روز مانده به آخر دنيا



دو روز مانده به پايان جهان ، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است . تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود . پريشان شد و آشفته و عصباني ، نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد .

داد زد و بد و بيراه گفت ، خدا سكوت كرد . آسمان و زمين را به هم ريخت ، خدا سكوت كرد . جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، خدا سكوت كرد . به پر و پاي فرشته و انسان پيچيد ، خدا سكوت كرد . كفر گفت و سجاده دور انداخت ، خدا سكوت كرد .دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد . خدا سكوتش را شكست و گفت : (( عزيزم اما يك روز ديگر هم رفت . تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست­ دادي، تنها يك روز ديگر باقي­ است. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن . ))



لا به لاي هق هقش گفت: (( اما با يك روز ! با يك روز چه كار مي توان كرد !؟ ))



خدا گفت : (( آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند ، گويي كه هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را درنمي يابد ، هزار سال هم به كارش نمي آيد . )) و آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت : (( حالا برو و زندگي كن... ))



او مات و مبهوت، به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي درخشيد . اما مي ترسيد حركت كند ، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد . قدري ايستاد... بعد با خودش گفت : وقتي فردايي ندارم ، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد . بگذار اين يك مشت زندگي را مصرف كنم .



آن وقت شروع به دويدن كرد زندگي را به سر و رويش پاشيد ، زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود ، مي تواند بال بزند ، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد ، مي تواند...



او در آن يك روز آسمانخراشي بنا نكرد ، زميني را مالك نشد ، مقامي را به دست نياورد اما ... اما در همان يك روز دست بر پوست درخت كشيد . روي چمن خوابيد . كفش دوزكي را تماشا كرد .



سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه نمي شناختندش سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد .



او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد ، لذت برد و سرشار شد و بخشيد ، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد .



او همان يك روز زندگي كرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند : (( امروز او در گذشت ، كسي كه هزار سال زيسته بود ! ))



نظرات شما عزیزان:

pat&mat
ساعت1:09---18 خرداد 1390



./|\

.(,



پاسخ: میشه اینهمه ننویسین بهم سربزن بهم سربزن. بابا مطلب نوشتم که ذرباره اونا نظر بدین. مطمئن باشید هرکسی به وبم سربزنه به وبلاگش سرمیزنم. البته ممنون که دیدن کردین.



بشار
ساعت12:12---17 خرداد 1390


خیلی خوبی مثل وبت ...


پاسخ: مرسی. نظر لطف شماست.


آدم زمینی
ساعت1:06---17 خرداد 1390
سلام دوست گلم . این مطلبت هم خیلی عالیه مثل بقیه پستات .
راستی ممنون که سرزدی و قابل تو رو هم نداشت


آوای خسته (هانیه)
ساعت21:03---16 خرداد 1390
سلام طیبه جان. ممنون که اومدی. در جوابت باید بگم
اتفاقا من خیلی خیلی مثبت اندیشم و اصلا نا امید نیستم چون به این معتقدم که تاریک ترین نقطه ی شب نزدیکترین لحظه به طلوع خورشیده در ضمن این مطلب بیشتر جنبه ی طنز داره چون خواننده تا انتها به امید یه راهکار برای حل این مشکلات میره اما فقط یه عکس میبینه.تازه امشب میخواستم یه پست در همین موضوع امیدواری بذارم وقت کردی حتما سر بزن.
امیدوارم همیشه امیدوار باشی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:16 ] [ طیبه ] [ ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شروعی دوباره و آدرس star65.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 46
بازدید هفته : 134
بازدید ماه : 133
بازدید کل : 11569
تعداد مطالب : 107
تعداد نظرات : 177
تعداد آنلاین : 1